آشنای ِ دور

پوپک نوید
poopak_8262@yahoo.com

آشنای ِ دور
بعضی وقت ها بابا را توی خیابان می بینم. خیلی هم اتّفاقی نیست چون خانه هایمان به هم نزدیک است. یک بار توی صّف نانوایی دیدمش، مثل بازنشسته ای که برای خانواده اش نان ِ تازه می خرد. یک بار هم وقتی رخت ها را توی ِ بالکن پهن می کردم تا خشک شود. سرش را بالا گرفته بود، من را نگاه می کرد و می رفت. جوری که آدم، زن ِ مردم را دید می زند.
شب به خانه اش تلفن می کنم. بعد از دو سه تا زنگ گوشی را برمی دارد. صبر می کنم تا سه بار بگوید الو، بعد گوشی را می گذارم. کامپیوتر را روشن می کنم و تا ویندوز بالا بیاید، دنبال ِ CD بازی می گردم.

رفته بودیم یک رستوران ِ درپیت در تجریش. پرسید: چی می خوری؟ گفتم: هر چی شما بخورید.
پیتزا سفارش داد با نوشابه. موقع خوردن حرف نمی زدیم. به بُرش های پیتزا توی جعبه ً مقوایی اش نگاه می کردیم و بعضی وقت ها با دستمال دهانمان را پاک می کردیم. مردم را از شیشهً رستوران می دیدم که با عجله در رفت و آمد بودند. چیزی پرسید، سرم را بلند کردم و چشمم به ساعتش افتاد که برق ِ زردی داشت و نو ِ نو بود.

به خانه اش تلفن می کنم. زنش گوشی را بر می دارد. دست پاچه می شوم و می خواهم گوشی را بگذارم، ولی جلوی خودم را می گیرم و به صدای نا آشنا گوش می کنم که بعد از سوّمین الو عصبانی می شود: شماها کار و زندگی ندارید؟!
تازه از سر ِ کار آمده ام. کتاب ِ آشپزی را می آورم و طرز تهیّهً یک نوع خورشت با مرغ و ماست را می خوانم. بعد عکس های رنگی ِ انواع ِ کیک را نگاه می کنم. حسابی که گرسنه ام شد،در یخچال را باز می کنم و همه جایش را زیر و رو می کنم. چند تا بادنجان و هویج، یک بسته گوشت چرخ کرده و رّب گوجه فرنگی بیرون می آورم و مشغول می شوم.
جلویِ کامپیوتر می نشینم. تُند و تُند کلیک می کنم. هروقت روی ِ مین می روم، سریع بازی را از اوّل شروع می کنم. هم باید مواظب باشم که روی مین ها نروم، هم حساب ِ زمان را داشته باشم تا رکورد ِ قبلی ام را بشکنم. از بوی ِ ته گرفتگی غذا توی ِ آشپزخانه می دوم.
آخر ِ شب است. ظرف ها را شسته ام و جمع وجور کرده ام. دفترِ تلفن را باز می کنم. به اسمش نگاه می کنم که آخر ِ صفحه، زیر ِ اسم ِ آشناهای دیگر است. شماره اش را می گیرم. می گوید: الو، بفرمایید، الو! قطع می کنم.

توی پارک نشسته بودیم. همان وقت ها که در گیرودار طلاق بود. چیزی پرسید، سرم را بلند کردم و چشمم به حلقه اش افتاد که کمی از انگشتش گشاد بود و نو ِ نو بود. پرسیدم: ازدواج کرده اید؟ گفت: خلاف ِ شرع که نکرده ام.
دلم می خواهد بدانم حالا خوشبخت است؟

یک رکورد ِ تازه زده ام. 46 ثانیه. حالا دیگر نمی توانم رکورد ِ خودم را بشکنم. هر دفعه تندتر کلیک می کنم و موقع ِ بازی به هیچ چیز ِ دیگری غیر از برنده شدن فکر نمی کنم، حتّی به بی حس شدن ِ انگشت هایم روی ِ موس. به غذای ِ چینی ای که درست کرده ام سر می زنم. گوجه فرنگی ها و فلفل دلمه ای ها توی ِ آب، قل می زنند. شعلهً غذا را کم می کنم. دفترِ تلفن را باز می کنم. شماره اش را دو بار می گیرم و قطع می کنم. بارِ سوّم گوشی را نگه می دارم و تا صدایش را می شنوم، می گویم: سلام آقا....ببخشید....شما آدم ِ خوشبختی هستید؟
انگار با دقت به صدایم گوش می دهد. مکث می کند، بعد می گوید: خب....تا....تا خوشبختی را در چه چیزی ببینیم! .... شما؟!
گوشی را می گذارم. یعنی مرا شناخته؟
نیم ساعت است که با خانه های 8 افقی و 12 عمودی کلنجار می روم. اسم ِ فیلسوفی قرون وسطایی و یک مادّه ً ضد عفونی کنندهً زخم، که هیچ کدام از حرف هایشان هم در نیامده. مجری تلویزیون برای ِ همه آرزوی سلامتی و خوشبختی می کند. گاز را خاموش می کنم و برای خودم غذا می کشم.

اوّل شک کردم که خودش باشد. چند قدمی پشت ِ سرش رفتم تا مطمئن شدم. سرحا ل بود و چاق تر از قبل. آن لاخ ِ مویی که از سمت ِ چپ به راست می کشید تا کچلی اش را بپوشاند، زده بود. آن قدر نزدیک شدم که شنیدم آهنگی را زیرِ لب زمزمه می کند. یک دفعه انگار چیزی یادش آمده باشد، به عقب برگشت. ما ت ماندم. بعد خودم را جمع وجور کردم، سری تکان دادم و گذشتم.

یک بازی ِ جدید روی کامپیوتر نصب کرده ام. هنوز زیاد وارد نیستم ولی تا مرحلهً 5 جلو رفته ام. دست ِ چپم به موس چسبیده و با دست ِ راست کلیدهای Control و M را فشار می دهم. موقع ِ بازی به هیچ چیزِ دیگری فکر نمی کنم. هم باید حساب ِ زمان را داشته باشم و هم مواظب باشم نبازم.













 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

33773< 0


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي